اعتماد از ديدگاه فلسفهی لوگستراپ
غالب روانکاوان در این موضوع توافق نظر دارند که اعتماد تجربهای است که در پاسخ به تجربهی کودک از مراقبت محیط در فرد شکل میگیرد. گویی که واضح است تحت چه شرایطی اعتماد شکل نخواهد گرفت و دلیل این عدم اطمینان چیست.
اما لوگستراپ (Løgstrup) فیلسوف دانمارکی (١٩۵۶) باور دیگری دارد. به اعتقاد وی، صرفنظر از این که تجربهی غالب ما چه بوده است، اعتماد به عنوان جنبهای مهم از زندگی بشر از ابتدا وجود دارد. همان طور که ارگانهای بدن ما از ابتدا وجود داشتهاند. برای این که اعتماد نابود شود، باید اتفاقی ناگوار رخ دهد. اعتماد جزو عناصر اصلی زندگی است که دارای قدرتی فوقالعاده و خودجوش است. از جملهی این عناصر میتوان به عشق و خلاقیت نیز اشاره کرد. این عناصر همانند یک عامل ترغیبکننده و دلگرمکننده در روابط انسانی کار میکنند. علاوه بر این عناصر که موجبات زندگی را فراهم می سازند، عناصر خودجوش دیگری نیز وجود دارند که از آنها به عنوان عناصر بستهی زندگی یاد میکند همانند رشک و حسد که موجب تخریب روابط انسانی میشوند.
مفهوم اعتماد در این نظریه دارای مشخصههای خاصی است. اعتماد به این معنی است که ما زندگیمان را در دستان دیگران قرار میدهیم و این گونه تبدیل به دنیا و تقدیر یکدیگر میشویم و این بین جزءجزء دیالوگهای ما با دیگران نهفته است.
به عنوان مثال، وضعیتی که مراجع با درمانگر دارد را در نظر بگیرید. اصل اولیه در اتاق درمان بر همین اساس است. این که هر آنچه به ذهنمان میرسد را بدون سانسور بلندبلند بگوییم. ما به طور ضمنی به مریض میگوییم این فضا جایی است که تو میتوانی چیزهایی که در زندگی برای مراقبت از خودت آموختی را کنار بگذاری. ما بدون آن که بر زبان آوریم، با او پیمان میبندیم که بتواند، بدون نیاز به محافظت از خود، خودداریهای معمول را کنار بگذارد. مشخصاً چنین وعدهای همراه با مسؤولیت بسیار سنگینی است. وقتی شخصی اعتماد میکند، در واقع، خویشتن را در مقابل دیگری عریان میسازد. البته که اعتماد نیز همچنان به معنی عریانسازی هر آنچه در درون میگذرد نیست.
از نظر وی اعتماد در سکوت ایجاد میشود. فرد به آرامی، لحن، همخوانی و کیفیتِ بودنِ طرف مقابل را مورد سنجش قرار میدهد.
پاسخ همخوان به این معنا نیست که هر آنچه مریض میگوید را بپذیریم و یا حتا به مهربان بودن و همدلانه بودن نیز اشاره ندارد؛ بلکه به این معنا است که وقتی او این جرأت را در خود دید که با وجود تمام زخمهای پیشین دوباره به انسانی اعتماد کند، دستهایمان را به سوی او دراز کنیم، به سمت او برویم و او و احساس او را از نزدیک ببینیم.
در مبحث اعتماد، برخورد اخلاقی درمانگر نیز از اهمیت بالایی برخوردار است، چرا که بیمار با اعتماد به درمانگر، فرایند درمان و رابطه، خودش و آسیبپذیریهایاش را در دستان درمانگر قرار داده است. درمانگر باید بتواند به درستی احساس و فکر کند و بدون خودخواهی عمل کند. عمل عاری از خودخواهی بسیار شبیه همان چیزی است که بیون به آن اعتقاد داشت: نداشتن حافظه و میل.
این نحوهی بودن به درمانگر کمک میکند تا بتواند به اعتمادِ مریضْ پاسخی مناسب بدهد.
شيدا ذكاييه
منبع:
Stensson, J. (1999). Trauma and Basic Trust. In International Forum of Psychoanalysis (Vol. 8, No. 1, pp. 1-2). Scandinavian University Press