بازیابیِ اعتماد

پتانسیل خلاق بودن در روابط، گشوده بودن دنیای فرد نسبت به آینده و دنیای خویش، همه در تجربه‌ی اعتماد منعکس می‌شوند. ریشه‌ی اعتماد و تنهایی در لحظه‌ای است که کودک متوجه می‌شود از مادرش جدا است.
وقتی کودک شب در تنهایی بیدار می‌شود و با دنیایی تاریک روبه‌رو می‌شود، یادآوریِ این که مادر در اتاق کناری حضور دارد وی را آرام می کند: مادری قابل‌اعتماد. وقتی چنین مادری برای او زندگی می‌کند، دنیا نمی‌تواند جای بدی باشد؛ اما اگر چنین مادری وجود نداشته باشد، کودک دنیای خویش را مثل جنگلی وحشتناک تجربه می‌کند که در آن همه در حال جویدن خرخره‌های یک‌دیگر هستند. بقای کودک تنهایی که نمی‌تواند اعتماد کند در خطر است. برای چنین کودکی هر ناکامی برابر فروپاشی بخشی از او است.
فرد تنها نمی‌تواند ناکامی را تاب بیاورد. امیدهای وی برای مراقبت از خودشیفتگی زخمی‌اش تبدیل به توهم و هذیان می‌شوند. تنها یک رابطه‌ی قابل‌اعتماد می‌تواند برای فرد آزادی را به ارمغان بیاورد تا از طریق آن به یک‌پارچگی برسد. در واقع چنین رابطه‌ای بستری امن فراهم می‌کند تا فرد خطر از دست رفتن ارضای فوری برخی نیازها را برای رسیدن به یک‌پارچگی کلی تحمل کند. رابطه‌ای که در آن موجودیت فرد توسط فردی دیگر به رسمیت شناخته می‌شود.
گاهی در بستر رابطه‌ای امن و قابل‌اعتماد، طلب اعتماد بیدار می‌شود. با عبور از اضطراب‌ها، انزوا و دل‌بستگی‌های مصنوعی، فهم خلاق متولد می‌شود و این‌ها منجر به کشف مجدد اعتماد می‌شود. اعتماد صرفاً یک هیجان نیست، بلکه پاسخی از سوی کل شخصیت است.
در دنیای بزرگ‌سالی اعتماد به مثابه انتخاب، تصمیم و تعهد تجربه می‌شود. در روان‌درمانی بیمار به مرور یخ‌های دفاعی خویش در برابر اضطراب و تنهایی را آب می‌کند و اعتماد را مجدداً باز می ‌یابد. این کشف مجدد راه‌های جدیدی را در مسیر یکپارچگی پیش پای وی قرار می‌دهد.
شهرزاد هاشمی
منبع:
Weigert, E. (1959). Rediscovery of trust. The American Journal of Psychoanalysis, 19(1), 33-36